شروعی دوباره پارت۱۸
ذهن کانائو: تانجیرو زخمش خیلی عمیقه...چیکار کنم؟
تانجیرو: راستی امروز،کارت خیلی خوب بود😁
کانائو: 🍅 ممنون
ملودی یه ته صدایی از باقی مونده خودش در آورد
ملودی: اگه...حتی بمیرم،یکی از شما ها هم،میبرم
فقط تانجیرو فهمید ملودی چی گفت و وقتی پشت سر رو نگاه کرد دید ملودی با آخرین توانش میله بزرگی سمت کانائو پرت کرده
ذهن تانجیرو در صدم ثانیه: چیکار کنم؟ چیکار کنم؟
خاطره^
تانجیرو روی پشت بوم نشسته که نزوکو میاد پیششنزوکو: سلام داداش
تانجیرو: سلام
بعد کمی احوالپرسی^
نزوکو: داداش میگم زنیتسو...پسر خوبیه نه؟
تانجیرو: ای کلک ازش خوشت میاد نه؟
نزوکو🍅: نه!! ....آره
تانجیرو: اوخی گوگولی😋😄
نزوکو: راستی کانائو...
تانجیرو: حالش خوبه؟ مریضه؟ گم شده؟
نزوکو: نه...داشت ازت تعریف میکرد، وایسا ببینم تو دوسش داری نه؟
تانجیرو: نه!...شاید...آره...اما این فراتر از دوست داشتنه
نزوکو: ؟
تانجیرو: عشقه💖
نزوکو: لی لی لی لی عروسی
تانجیرو: نه بابا !
به جون هم افتادن^
بازگشت به زمان حال^
کانائو: تانجیرو چرا ایستادی؟یهو کانائو احساس ماده ای خیس روی کمرش کرد وقتی برگشت...میله ای روی زمین و تانجیرویی رو دید که یه سوراخ داخل بدنش ایجاد شده بود، کانائو برای لحظه ای ماتش برده بود و بعد با تمام قوا فریاد زد همه به سمت اون برگشتن و وقتی تانجیروی زخمی رو در حال افتادن روی زمین دیدند به سمت او دویدند...تانجیرو داخل بغل کانائو افتاده بود و حالت نیمه جونی داشت
نزوکو: داداش نه نه نه!!!
گیو: تانجیرو
البته رنگوکو و گیومی و مویچیرو و تنگن بیهوش بودن چون حریفشون ماه اهریمنی اول بود
میتسوری:😨
کانائو: تروخدا بیدار شو بلند شو!
شینوبو و کانائه: کانائو...
کانائو: پاشو،چرا جلوی میله پریدی؟ اگه به من میخورد تو الان اینجوری رو زمین نبودی...تازه من سالمم اما تو زخمی شدی
نزوکو داشت گریه میکرد زنیتسو و اینوسکه هم تو شُک بودن آئوی هم سعی در تلاش برای بند آوردن خون بود که یهو تانجیرو با حالت نیمه جونی که داشت چشم هاشو باز کرد...
تانجیرو: ببخشید...که نمیتونم...پیشتون...بمونم
کانائو: بیدار شدی! خدارو شکر! حرف نزن و این کلمات رو دیگه به زبون نیار...لطفا
تانجیرو: اما...باید بگم...متاسفم...بابت هر اشتباهی که کردم...و باید بگم....کانائو.......
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::دوست دارم💖
تانجیرو دوباره چشم هاش بسته شد و کانائو هم جمله تانجیرو تو ذهنش میپیچید که متوجه شد تانجیرو...
تانجیرو: راستی امروز،کارت خیلی خوب بود😁
کانائو: 🍅 ممنون
ملودی یه ته صدایی از باقی مونده خودش در آورد
ملودی: اگه...حتی بمیرم،یکی از شما ها هم،میبرم
فقط تانجیرو فهمید ملودی چی گفت و وقتی پشت سر رو نگاه کرد دید ملودی با آخرین توانش میله بزرگی سمت کانائو پرت کرده
ذهن تانجیرو در صدم ثانیه: چیکار کنم؟ چیکار کنم؟
خاطره^
تانجیرو روی پشت بوم نشسته که نزوکو میاد پیششنزوکو: سلام داداش
تانجیرو: سلام
بعد کمی احوالپرسی^
نزوکو: داداش میگم زنیتسو...پسر خوبیه نه؟
تانجیرو: ای کلک ازش خوشت میاد نه؟
نزوکو🍅: نه!! ....آره
تانجیرو: اوخی گوگولی😋😄
نزوکو: راستی کانائو...
تانجیرو: حالش خوبه؟ مریضه؟ گم شده؟
نزوکو: نه...داشت ازت تعریف میکرد، وایسا ببینم تو دوسش داری نه؟
تانجیرو: نه!...شاید...آره...اما این فراتر از دوست داشتنه
نزوکو: ؟
تانجیرو: عشقه💖
نزوکو: لی لی لی لی عروسی
تانجیرو: نه بابا !
به جون هم افتادن^
بازگشت به زمان حال^
کانائو: تانجیرو چرا ایستادی؟یهو کانائو احساس ماده ای خیس روی کمرش کرد وقتی برگشت...میله ای روی زمین و تانجیرویی رو دید که یه سوراخ داخل بدنش ایجاد شده بود، کانائو برای لحظه ای ماتش برده بود و بعد با تمام قوا فریاد زد همه به سمت اون برگشتن و وقتی تانجیروی زخمی رو در حال افتادن روی زمین دیدند به سمت او دویدند...تانجیرو داخل بغل کانائو افتاده بود و حالت نیمه جونی داشت
نزوکو: داداش نه نه نه!!!
گیو: تانجیرو
البته رنگوکو و گیومی و مویچیرو و تنگن بیهوش بودن چون حریفشون ماه اهریمنی اول بود
میتسوری:😨
کانائو: تروخدا بیدار شو بلند شو!
شینوبو و کانائه: کانائو...
کانائو: پاشو،چرا جلوی میله پریدی؟ اگه به من میخورد تو الان اینجوری رو زمین نبودی...تازه من سالمم اما تو زخمی شدی
نزوکو داشت گریه میکرد زنیتسو و اینوسکه هم تو شُک بودن آئوی هم سعی در تلاش برای بند آوردن خون بود که یهو تانجیرو با حالت نیمه جونی که داشت چشم هاشو باز کرد...
تانجیرو: ببخشید...که نمیتونم...پیشتون...بمونم
کانائو: بیدار شدی! خدارو شکر! حرف نزن و این کلمات رو دیگه به زبون نیار...لطفا
تانجیرو: اما...باید بگم...متاسفم...بابت هر اشتباهی که کردم...و باید بگم....کانائو.......
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::
:::دوست دارم💖
تانجیرو دوباره چشم هاش بسته شد و کانائو هم جمله تانجیرو تو ذهنش میپیچید که متوجه شد تانجیرو...
- ۸.۷k
- ۲۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط